سلام کوچولوی نازم من عمل کردم و خدا رو هزار بار شکر حال هر دومون خوبه خوبه... اینم خاطره عمل: چهارشنبه صبح باباییت مرخصی گرفت و ساعت هشت رفتیم بیمارستان البته مامان بزرگتم همراه ما اومد رفتیم بخش زنان و زایمان و یه پرستار از مامانیت یه آزمایش خون گرفت و یه چند تا سوال پرسید و بعد لباس بهم داد و گفت دکتر ساعت دوازده میاد برای عمل شوشو هم به خاطر اینکه من خیلی استرس داشتم و میخواستم که پیشم باشه اتاق خصوصی گرفت و اومد پیشم و تا ساعت دوازده همش باهام شوخی میکرد خلاصه کلی تلاش خودشو کرد که من آروم شم ولی من در حد مرگ استرس داشتم زنگ زدم دوستم( همون که اونروز اومد رفتیم جواب آزمایش گرفتیم ) بیاد پیشم،خلاصه اونم اومد و هر جور بود گذش...